تنهایی

خداوندا  .... 

در چه شبهایی تنها ماندم 

همیشه تنهاییم را با خودم تقسیم می کنم 

شبها که به بستر می روم هنوز نخوابیده بیدار می شوم 

حسی به سراغم میاد مثل کودکی گم شده در هیاهوی شهر 

خدایا کسی را ندارم؟ 

خدا را صدا می کنم با صدای بلند  

در تاریکی شب صدایم درون خانه می پیچد 

خدا!

خدا!

.

درون ذهنم تهی است 

هیچ 

ساکت است مثل سکوت شب 

خلوت وتنها 

پژواک

دنیا مانند پژواک اعمال و خواستهای ماست. اگر به جهان بگویی: ”سهم منو بده...“ دنیا مانند پژواکی که از کوه برمی گردد، به تو خواهد گفت: ”سهم منو بده....“ و تو در کشمکش با دنیا دچار جنگ اعصاب می شوی. اما اگر به دنیا بگویی: ”چه خدمتی برایتان انجام دهم؟...“ دنیا هم بتو خواهد گفت: ”چه خدمتی برایتان انجام دهم؟

دلم میخواد...

لبه ی یه ارتفاعه حقیرنشستم... دلم میخوادتوصورت یه قاصدک فوت کنم... تاازهم بپاشه. دلم میخواداز قاصدک متلاشی شده آویزون بشم... دلم میخوادماه رو بین دوتاانگشتام له کنم... دلم میخواد ازیه نردبون بالابرم که اولین پله اش اخرین پله اش باشه... دلم یه فیلم میخواد..یه فیلم که قهرمان نداشته باشه دلم میخواد برام دلتنگ باشی.. وقتی اسممو میاری تنت بلرزه... قلبت ازجاکنده بشه... دلم میخواد دیوونم باشی ... میفهمی..؟ خوب همه ی ایناروروکاغذ نوشتم.... حالادلم میخوادیه فندک بزنم زیرش..که اتیش بگیره... دلم میخواد ارزوهامو اتیش بزنم... خاکسترش روبریزم تویه کف دستمو اهسته فوت کنم.... کاش نورنباشه... اخه نورچشمم رومیزنه... دلم میخوادیه فرشته گیربیارم وبامیخ بچسبونمش به سقفه اتاقم دیگه دلم چی میخواد.....؟؟ کاش یادم بیاد...!!

---

خواهم

  سفر ها خواهم کرد.

شهرها خواهم دید.

خستگی در خواهم کرد.

امیدها به دل نومیدان خواهم ریخت.

فریاد خواهم زد در دل خود.

 خود را زسنگینی این بار که بر دلم افتاده رها خواهم کرد.

 شبها را، زندگی را دوست خواهم داشت.

دیگر ازافتادن ، از ترس نخواهم ترسید.

من سفرها خواهم کرد.

خستگی ها در خواهم کرد.

عشق بازیها خواهم کرد.

غوطه ور خواهم شد درآب در رویا  در مادر.

من آرام خواهد شد وخدا را خواهم دید.